۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

نجات دنیا



... سرود سرد ترس

زن و زلزله های زالو صفتی که زل می زنند به لرزش زانوانش

اتوبانی که انتهایش از ته دریای طوفانی تراوش می کند

و ماشینی که شهامت عشقم را در آغوش زمستانی ئه مرگ رها می کند ...

تنش عطر ترد تصادف می گیرد .

... ترانه ی ته نشین تنهایی

رفیق و نارفیق و خنجر

واژه ی قیصر برای همیشه در گرد و غبار تاریخ نامرد مدفون می شود

و دکتری که با تفنگ برای مداوای بیمارانش می شتابد

غریبی که قامتش را غم غربت غارت کرده است ...

دیگر بوی بهارانه ی شاملو از کاغذ های کهنه ی کاهی ئه کتابی نمی آید

و نوانخانه ها لبریز از عاقلانی شده است که از دست دولتمردان جنون زده گریخته اند


... شعر شهید فاتحه

نثل کشی به واژه ها رسیده است

از دهان قلم هیچ شاعری قطره شعری نمی چکد

باران دست به دست اعتراض داده و دیگر نمی بارد ...

لب های زمین خشک است ، دستان زمان بسته است

و آفتاب پشت کوه اسیر است

شاید روزی رنگین کمان از بام البرز کمانش را بکشد و دنیا را نجات دهد

رنگین کمان بلندی که دوباره آزادی را فتح می کند ، ... شاید .


 
ناتمام
2011/9/20 – آلمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر